نویسنده: دکتر سید محسن قائمی خرق
مدیر کارگروه حقوق بشر و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی
در خصوص جایگاه حقوق افراد ناتوان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باب بیان هدف حکومت خویش میفرماید: «و اگر نه این بود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که در برابر شکمبارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان آرام نگیرند من افسار آن (ناقه خلافت) را به پشتش میانداختم[1]» و در جای دیگری ایشان خطاب به مالک اشتر در مقام ترسیم الگوی «حکمرانی خوب» چنین میفرماید:
«الله الله [ای مالک اشتر تو را به عنوان مدیر ارشد جامعه هشدار میدهم] درباره طبقه زمین گیران و معلولین، پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این جامعه معین فرموده است. بخشی از بیت المال و بخشی از غلّه های زمین های غنیمتی اسلام را در هر شهری به معلولین و محرومین اختصاص ده. همواره به فکر مشکلات آنان باش و از آنان روی برمگردان[2]».
یا در عبارتی، امام حسین (علیه السلام) در اوج مبارزه با تحرکات یزید، پس از اعمال حج، نمایندگان قبایل و اقوام و بلاد را در صحرای عرفات جمع آورد و در سخنرانی و خطابهای، مسئولیتها و وظایف جامعه و مدیران را در قبال معلولین گوشزد نمود و بیتوجهی به معلولین را در ردیف عهدشکنی با خدا و رسولش میداند:
«ای مردم مشاهده میشود که بدون بیم و نگرانی پیمان خود را با خداوند شکسته اید؛ در حالی که از نقض تعهدات پدران خود هراسناک هستید، اما پیمان خودتان با رسول خدا و التزام به فرامین آن حضرت را عملاً معتبر نمیشمارید. به همین دلیل نابینایان و ناشنوایان و معلولین در شهرها پشتیبان و یاور ندارند و به امور آنها رسیدگی نمیشود. ای مردم به اندازه شرایط و موقعیت خودتان، برای معلولین احساس مسئولیت نکرده و تلاش نمیکنید؛ اگر توانایی هیچ کاری ندارید، حداقل از خادمان معلولین تشکر نمایید[3]». بر این اساس، نگاه به معلولان، از قبیل سربارگی ایشان بر جامعه یا نگاه ترحمآمیز به ایشان نبوده و ایشان ذاتا واجد حق هستند و روایات اهتمام به امور مسلمین و وجوب اعانه به نیازمند نیز بر همین امر صحه میگذارند.
نکته دیگر آن است که با توجه به پارادایم «فإنهم صنفان: إما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق[4]» (آدمیان همکیش و همآیین مسلمانان هستند و یا در آفرینش بدانان میمانند)، و نیز نبود قید در خصوص انواع مختلف حقهای بشری و همچنین به دلیل «قاعده اشتراک در حقوق»، افراد ناتوان در بسیاری از مصادیق مانند «حق بر آموزش، حق اشتغال، حق بر حریم خصوصی[5]، حق بر زندگی خانوادگی و تحت حضانت مشترک و...» حقی مشابه حقوق دیگران داشته و حتی در برخی موارد به جهت تحقق «برابری ماهوی و عدالت» بایستی، امتیازاتی در قالب تبعیض ناروا برای ایشان لحاظ شود؛ از جمله متناسبسازی مبلمان شهری براساس نیازهای ناتوانان.
نکته دیگر آن است که حقهای افراد ناتوان در ماهیتهایی مانند امور حسبیه، سبیلالله[6] قابل فهم بوده و از امتیازات مربوط به این نهادها برخوردار خواهد بود.
- حق بر حیات
از منظر اسلام حیات، جلوه محبوب از عظمت خداوندی است که هر کس، هر اندازه توانایی در آماده کردن وسیله ادامه مطلوب آن را داشته باشد (از جمله محقق ساختن حق بر غذا، حق بر آب و...) و هر اندازه دارای قدرت دفع ضرر از حیات بوده باشد، (اعم از حیات خود و دیگران) باید اقدام به مقدور نماید و در غیر این صورت، مجرم و مستحق کیفر است[7]. احیاء (بازتوانی) یک معلول را معادل احیاء تمام بشریت دانسته است[8]، آنجا که رسول الله (صلی الله علیه و اله و سلم) میفرماید: «انسان، اساس و بنیان نهاده پروردگار عالم است، از رحمت حق دور خواهد بود کسی که این بنیان را منهدم سازد[9]».
از همین منظر تکلیفِ دیگران به حفظ حیات معلولین و اجابت حیات آنان معنا مییابد؛ چندانکه در قرآن کریم آمده است: «... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً».[10] یکی از مصادیق نفس محترمه در این آیه، معلولین هستند و «تنها عامل قتل مشروع انسان دو چیز میتواند باشد: عامل اول قتل و عامل دوم افساد در زمین؛ و صرف معلولیت نیز نمیتواند دلیل موجهی بر خاتمه حیات یک «جنین معلول» و یا «معلولِ در رنج [تئوری مرگ خوب]» و یا «ناتوانی مالی از حفظ و مراقبت از یک معلول» باشد. ثانیاً تا زمانی که دو عامل فوق محقق نشده است، احیا و نجات انسانها نه تنها صرفاً امری استحبابی یا خوداختیاری نیست، بلکه اگر کسی قدرت برای حفظ نفس محترمه داشته باشد، ولی بگذارد آن نفس بمیرد یا کشته شود یا آسیبی به آن وارد آید، در حقیقت، قاتل یا شریک در قتل و عامل ورود آسیب محسوب میگردد[11].
مسأله مهم دیگری که در زمره حق بر سلامت قرار میگیرد؛ «حق بر توانبخشی» است؛ به معنای «مجموعه تدابير و اقدامات پيگير و هماهنگ از خدمات پزشكي، پيراپزشكي، اقتصادي، اجتماعي و حرفه اي كه به قصد درمان و بهبود و همچنين ارتقاء سطح كارآيي آنان تا بالاترين حد ممكن به منظور دستيابي معلول به يك زندگي مستقل در جامعه عرضه ميگردد».
- حق بر پیشگیری از معلولیت
با وجود پذیرش حقوقی «عقیمسازی اجباری معلولان» در حقوق برخی کشورها، مانند آمریکا[12]، کانادا[13]و چین[14]، در اسلام از رهگذر قواعدی همچون الدفع أقوی من الرفع یا الضرر یدفع بقدر الامکان، بدل از عقیمسازی اجباری، از طریق آموزشهای قبل از بارداری و یا امکانات درمانی و نیز بیان برخی راهکارهای پیشگیرانه دیگر مانند دعوت به صلح و جلوگیری از مخاصمات مسلحانه، به پیشگیری از معلولیتهای مادرزدادی و ناشی از جنگ اهتمام شده است؛ چنانچه امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «در اول ماه و میان ماه و آخر ماه جماع مکن که باعث سقط فرزند (جنین) میشود و اگر فرزندى متولد شود ممکن است دیوانه باشد یا صرع داشته باشد…[15]».
همچنین، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:«هر کس در حال حیض با همسر خود همبستر شود و فرزندی که متولد میشود مبتلا به خوره یا پیسى باشد، پس جز خود را ملامت نکند[16]».
افزون بر اینکه، حکم به عقیمسازی افراد ناتوان، مصداقی از نهی آیه 77 قصص است که میفرماید: «وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ». مراد از فساد، فساد تشریعی است و ناشی از رفتار بشری است. نظیر آیه «وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ» و از بین بردن حق تولید مثل ناتوانان، مشمول این آیه خواهد بود.
- حق دسترسی به مناصب
بینا بودن قاضی یکی از شروطی است که برخی از فقیهان متذکر آن شدهاند[17] و آن را به منظور تمییز و تشخیص دو طرف دعوی از یکدیگر بوده و احتیاج قاضی به کتابت شرط دانستهاند[18]و به اجماع و نیز اصل عدم اذن یا عدم جواز نیز استناد شده است[19]. اما در برابر، برخی دیگر از فقها، چنین اجماعی را در حد شهرت دانسته[20] و عموم ادله قضاوت را شامل افراد نابینا نیز میدانند و به قضاوت قاضی شعیب عیب برای جواز قضاوت نابینا نیز استدلال مینمایند[21]. همچنین، صاحب جواهر مینویسد: «در بعضی موارد میتوان برای تشخیص و تمییز متخاصمان از طرق دیگری غیر از بصر استفاده نمود و در غایت، با وضع ممیز بینیاز از بینایی قاضی شویم؛ چه آنکه طرق تشخیص و تمییز متخاصمین، منحصر در بصر نیست[22]» و شیخ انصاری نیز به اتکای انصاف، ادعای انصراف ادله قضاوت به فرد بینا را کاملا ممنوع و غیرقابل قبول میداند[23].
عقل شرط اتفاقی همه فقهاست و فرد مجنون نمیتواند قضاوت نماید و براین اساس، مشارکت چنین معلولانی اگر در قالب قضاوت باشد (حتی قضاوت شورایی) ممنوع خواهد بود[24].
از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت رسول با نابینایی مواجه شدند که وی عرضه داشت: یا رسول الله، من فردی زمینگیر و نابینا هستم و گاهی ندای نماز را میشنوم ولی کسی نیست که مرا به مسجد و اقامه نماز با شما، مرا همراهی نماید. حضرت خطاب به وی فرمودند که از منزلت به مسجد ریسمانی بکش و در نماز جماعت حاضر شو[25]». براساس این روایت میتوان اصل استقلال-به عنوان امر مورد اهتمام اسلام- و نیز اصل دسترسیپذیری فضاهای مورد نیاز سالمندان را مطرح نمود؛ به نحوی که بدون نیاز و اظهار عجز در برابر دیگران، فرد معلول به تنهایی امکان حضور در اجتماع به صورت مستقل داشته باشد.
نظام حقوقی اسلام در خصوص غیرنظامیان مبتنی بر اصل تفکیک غیرنظامیان از نظامیان و «حرمت ترور» است[26]. در همین راستا، کشتن ناتوانان، از مصادیق اعتداء نهی شده در آیهی شریفهی «وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ »[27] به شمار میآید[28]. در آموزههای قرآنی، از کشتن افرادی که مباشرت در جنگ ندارند نهی شده است. خداوند در قرآن کریم به مسلمانان فرمان میدهد که فقط با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید و تجاوزگر نباشید (بقره: 190). براساس خبر حفض بن غیاث که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:«...وکذا المعقد من اهل الذمة ولاعمی...»[29]؛ «زمین گیران و نابینایان اهل ذمه کشته نمیشوند». البته صاحب جواهر در مورد مصونیت بیمارانی که امید به بهبودی آنان میرود (معلولیت موقت) و اعزام به جبهه میشوند، در مصونیت آنها تردید نموده است[30].
البته در برابر، جهاد بر دیوانه و پیران عاجز و مریضی که از سوار مرکب شدن ناتوان هستند و زمینگیران حتی اگر توان سواری را داشته باشند، واجب نیست. بر همین اساس، پیامبر به افرادی مانند اسامه بن زید و عبدالله بن عمر، اجازه شرکت در جنگ احد را ندادند[31]. همچنین روایات متعددی نیز در مورد لزوم رسیدگی به زمینگیران، مداوای ایشان در زمان مخاصمات وارده شده و از مضامین آنها این است که اگر هیچگونه امکانی برای رسیدگی به آنها نباشد، باز هم کشتن آنها جایز شمرده نشده است[32].
- حق بر «کرامت انسانی» و حق بر منع خشونت گفتاری با افراد دارای معلولیت
در اسلام، براساس عموم و اطلاق آیه «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ...[33] «و ما به تحقیق فرزندان آدم را تکریم نمودیم...»، کرامت ذاتی برای جنس بشر است[34]و ناتوانان نیز از آن برخوردار هستند. افزون بر این، اسلام، وی را در تحصیل «کرامت اکتسابی: تقوا» توانمند میبیند.
از مصادیق حق بر کرامت ناتوانان، تکریم ایشان در اجتماع و منع خشونت گفتاری علیه ایشان است. و براساس قاعده «لا یبطل حق امری»، تضامین مختلفی در اسلام در این خصوص وارد شده است؛ به عنوان مثال، فقها توهین به افراد دارای معلولیت را موضوع تعزیر قرار داده است؛ زیرا در برخی موارد به افراد ناتوان به عنوان انسانهای ناقص، ناکامل، وگاه غیر سالم و فاقد توانایی، نگریسته میشود و چه بسا این نگرشها ممکن است سبب خصومت اجتماعی گردد. امام خمینی (ره) در این خصوص مینویسد: «كل فحش نحو (يا ديوث) أو تعريض بما يكرهه المواجه و لم يفد القذف في عرفه و لغته يثبت به التعزير لا الحد[35]». براساس این قبیل فتاوا، چنانچه هر نوع فحاشی که سبب کراهت طرف مقابل باشد و عرفا و لغتا بر قذف دلالت نماید، سبب تعزیر خواهد بود. معصیت «غیبت و تمسخر» نیز راه را بر چنین خشونتهایی میبندد؛ مضاف بر اینکه اسلام در خطابی به چنین افراد میفرماید که کوری و معلولیت حقیقی در نداشتن چشم نیست؛ بلکه اینگونه افراد با مردمان دیگر برابر هستند بلکه کسانی که ایمان و بصیرت ندارند کور حقیقیاند (کور حقیقی شما تمسخر کنندگان هستید)[36].
بنابر منطق قرآن، تفکیکی میان «معلول واقعی» و «معلول حقیقی» ترسیم میشود که بر مبنای آن، عدهای زیاد از مردم که در جهنم هستند:[37] « [صاحب] چشمانى [هستند] كه با آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند».
7. حق بر دادرسی ویژه
تاثیر معلولیت در فرآیندهای قضایی در موارد دیگری نیز مورد توجه بوده است که به صورت خلاصه به این موارد اشاره میشود (تحت عنوان تبعیض در اجرای مجازات)؛ از جمله خطایی محسوب شدن جنایت عمدی قاتل نابینا و قصاص نشدن أعمی در برابر قتل عمد[38]. در خصوص عروض جنون بر فردی که قصاص بر او واجب است، نیز برخی فقها قائل به توقف قصاص هستند[39]. حتی آهنگ روایاتی که بیان میکنند اجرای حد بر فرد بیمار (و از جمله معلول) با زدن دسته چوبی شامل تمام شمارگان حد (مثلا هشتاد تازیانه در حد قذف) باشد[40]، نیز نوعی تمایل به تسهیل و تخفیف مجازات ناتوانان را نشان میدهد.
یکی دیگر از حقوقی در متون دینی بدان اشاره شده است، تمرکز بر تغییر رویکرد جامعه نسبت به معلولان- به نحوی که حضور ایشان در جامعه مورد قبول و به دور از نگاههای ترحمآمیز و تمسخرگونه باشد- است؛ همچنانکه میفرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ» (سورة الحجرات: الآية 11). اسلام نظام ارزشی تازهای به جای ارزشهای تحریفشده و جاهلیِ پیش از اسلام و مدرن ایجاد کرده است که بر محور تقوا دور میزند و همه افتخارات نژادی و حسبی و نسبی و نیز سلامت و قدرت را باطل میداند: «مردم! بدانید که ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم و بدین جهت شما را تیرهها و طایفههای مختلف قرار دادیم که یکدیگر را بشناسید. همانا، گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست[41]». بر اساس این نظام معرفتی، معلول و ناتوان حقیقی آن کسی است که قدرت بر اجتناب از گناه دارد ولی خویشتن را در معرض نقصانپذیری از شیطان قرار میدهد و در برابر وساوس شیاطین ابراز ناتوانی میکند. از اینروست که معلول حقیقی را خداوند را از خویشتن ناراضی میسازد ولی معلول واقعی آن کسی است که به سبب صبر بر آنچه خداوند به مصلحتش برای وی ترجیح داده است مورد رضایت خداوند قرار گرفته است. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر گروهي كه جمع شده بودند، گذشت. فرمود: براي چه جمع شدهايد؟ گفتند: اي رسول خدا! اين شخص، مجنون شده و افتاده است. براي همين دورش جمع شديم. پيامبر فرمود: «او مجنون و ديوانه نيست، او مريض و مبتلا است. آيا به شما خبر بدهم كه مجنون واقعي كيست؟ گفتند: آري. فرمود: «مجنون كسي است كه در راه رفتن، خودنمايي و تكبر كند، و مستمراً به طرف راست و چپ نگاه كند، و شانههاي خود را حركت دهد، از خدا بهشت طلب كند در حالي كه گناه ميكند، از شرش كسي ايمن نيست و به خيرش كسي اميدوار نيست[42]. در جای دیگری حضرت میفرماید: «نابینا کسی نیست که چشمش بینایی نداشته باشد، بلکه کور واقعی کسی است که بصیرت و بینش باطنی خود را از دست داده باشد[43]». خداوند سبحان در سوره حج آیه ۴۶ میفرماید: «همانا، چشمهای ظاهری نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشود[44]».
در همینراستا، سوره عبس، در دفاع از حضور اجتماعی ناتوانان در جامعه و در نهی از رفتار نادرست مردم، میفرماید: «ای کسانیکه رو بر میگردانید و به نابینای تازه وارد بیتوجهی میکنید، و چهره در هم میکشید و حالت عبوس به خود میگیرید. شما چه میفهمید او مزکی و پاک و آگاه است. البته این حادثه برایش سودمند است و بر آگاهی او میافزاید[45]».
- حق بر دریافت تخفیف در تکلیف
در شریعت اسلام، فلسفه امتنان[46] (در اصل برائت) و نیز قاعده لاضرر-به معنای نفی احکام ضرری و لزوم جعل احکام فاقد ضرر[47]- تکلیف مالایطاق نسبت به افراد دارای معلولیت را از نظر مصداقی بیشتر کرده و امکان تسهیل و رخصت را در حق ایشان بیشتر میسازد که میتوان از آن تحت عنوان "حق بر ترک تکلیف در مواجهه تکلیف با عسر و حرج" یاد کرد.
[1]. همان، خطبه 3، و نیز: «و ما أخذ اللّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم».
[2]. نهج البلاغه، عهدنامه مالک اشتر، فراز هفتم.
[3]. تحف العقول، ص۲۳۷.
[4]. نهجالبلاغة، نامه 53.
[5]. این حق شامل حق بر تصویر ناتوانان نیز شده که براساس آن بایستی از حق اطلاع از دلیل گرفتن عکس و نواحی مورد عکسبرداری، اهداف آتی برای تصاویر اخذ شده و افراد مجاز برای دسترسی به تصاویر داشته و نیز بایستی معلول در تصاویر قابل شناسایی نبوده و نیز وی حق امتناع، بازپس گیری و اصلاح در رضایتنامه را داشته باشد.
[6]. مراد از سبیلالله، همه مصالح مسلمانان است که نفع آن به جامعه اسلامی میرسد (تحریرالوسیله، ج1، 338) و در نظری دیگر، سبیلالله، هر عمل قربی است که امید ثواب آن میرود (جواهر الکلام، ج15، 368).
[7] . حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، ص255.
[8]. مائده: 32.
[9]. الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت عليهم السلام، ج 5، ص 437.
3. مائده/32؛ «هر کس که نفسی را بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین بکشد مانند این است که همه انسانها را کشته است، و اگر نفسی را احیا کند مانند این است که همه انسانها را احیا کرده است.»
[11] . جامع الشتات، ص30؛ كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج10، ص649.
[12] . Buck v. Bell, 274 U.S. 201-207 (1927).
[13] . Eugenocs in North America. In: Essays in the history of eugenics, p. 211.
[14] . Some Chinese provinces forcing sterilization of retarded couples, p1.
[15]. حلیه المتقین، باب چهارم در بیان فضیلت تزویج و آداب آن، فصل چهارم.
[16]. همان، فصل چهارم از باب چهارم.
[17] . قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج3، ص 422؛ السبزواري، كفاية الأحكام، 262 الرياض، 2: 387.
[18] . المهذب البارع في شرح المختصر النافع، ج4، ص 458.
[19] . إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ص522؛ مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج2، ص 183.
[20] . غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج4، ص: 216
[21] . المناهل، 702؛ كفاية الأحكام: 262.
[22] . جواهر الکلام، ج 40: 21. و برای دیدن رای موافق دیگر؛ ر.ک به: كنز الفوائد في حل مشكلات القواعد، ج3، ص 447.
[23] . القضاء و الشهادات، ص 42
[24]. تکملة العروة الوثقی، ج2، ص 5.
[25]. منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج4، ص 309.
[26]. قواعد فقه بشردوستانه، مقدمه ای بر فقه تمدن، ص 120.
[27]. سوره بقره (2): آيه 190.
[28]. الميزان، ج2، ص61؛ همچنين نك به: الصافي، ج1، ص 228.
[29]. وسائل الشیعة، ج15، ص64.
[30]. همان، ج21، ص76.
[31]. السیرة النبویه، ج2، ص 66.
[32]. الکافی، 5، ص35
1. اسراء/70.
2. تفسير نور، ج 7، ص 95.
[35]. تحریرالوسیلة، ج 2، 431.
[36]. سوره حج/ 46: «أ فلم یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور»: ««آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند؛ يا گوشهاى شنوايى كه با آن(نداى حق را) بشنوند؟! چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كه در سينههاست كور مىشود».
[37]. «لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»: سوره اعراف: ۱۷۹.
[38]. غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، ج4، ص341..
[39]. نرم افزار گنجینه استفتائات قضایی، 1. برای دیدن نظر مشهور مخالف؛ ر.ک به: مبانی تکملة المنهاج، ج42، 90؛ کشف الرموز فی شرح المختصر النافع، 2، 611.
[40]. وسائل الشیعه، ج 18، 321.
[41]. «یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم» (سوره مبارکه حجرات: 12).
[42]. سفينه البحار، ج۱، ص۱۹۱.
[43]. «لیس الاعمی من یعمی انها الاعمی من تعمی بصیرة».
[44]. «فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور».
[45]. سوره مبارکه عبس آیات 1-4: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى ».
[46]. لَيْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ (سورة النور: الآية 61). همچنین نک به: کتاب الصلاة، ج3، 423؛ نهایةالافکار، ج3، 212.
[47]. العناوین، 337.