معمولا هر چیزی به اندازهای که برای بشر فایده دارد، درصورت سوء فهم و تحریف، به همان اندازه نیز میتواند مخرّب و زیان آور باشد. دستورات دینی نیز از این قاعده مستثنی نیست و هر کدام به همان مقدار که اهمیت دارد، اگر بد فهمیده شود، بر دیانت مردم اثر سوء خواهد داشت و جامعه انسانی را به انحطاط خواهد کشاند. از جمله واجبات پراهمیتی که در گذر زمان دچار سوء برداشتهای مختلفی گردیده، امر به معروف و نهی از منکر است. در قسمت اول مقاله گفته شد که یکی از آسیبها در این زمینه «تعبّدی» پنداشتن این واجب، و دخالت ندادن منطق و تدبیر درباره آن است.«چیزى را که ما خوب شناختهایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل. چیزى که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق است. در کار معروف و منکر باید تدابیر عملى اندیشید و باید دید چه طرز عملى مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق مىکند و مردم را از فلان عمل زشت باز مىدارد.»[مجموعه آثار استاد مطهری: 20/205]
استاد مطهری برای تبیین تعبّدی نبودن امر به معروف بارها به قصهای درباره زنان یکی از ایالتهای آمریکا اشاره نموده است که شدیدا به قمار بازی اعتیاد پیدا کرده بودند. استاد مینویسد که «خروارها پند و نصیحت» از جانب کشیشان و پزشکان و مسئولان، کوچکترین تاثیری بر این بیماری نگذاشت تا آن که فردی با تاسیس یک باشگاه، برنامههایی جذاب را فراهم آورد و آنها را مشغول نمود و زنان شهر به طور شگفت آوری از شرّ آن بلا نجات یافتند. آنگاه ایشان به درون جامعه اسلامی باز گشته و به عنوان مثال میپرسد: ما برای جلوگیری از گناه «غیبت» که حتی در میان زنان مومن نیز شایع است، چه تدبیری به جز پند و نصیحت و توبیخ و کنایه اندیشیده ایم؟ آیا آنها به جز کار سخت و خسته کننده خانه داری، مشغولیت و فعالیتی برای اوقات فراغت خود داشته اند؟ آیا سبک زندگی سنّتی ما آنها را با مطالعه، علم، هنر، و... آشنا میکرده تا وقت خود را با این امور پُر کنند و دچار بیماری غیبت نشوند؟[همان: 205 به بعد]
امر به معروف، تخصّص و علم
بازشماری تمام لوازم توصّلی بودن امر به معروف مجال فراخی میطلبد که در اینجا وجود ندارد. اینک با تاکید بر یک نمونه از آن لوازم، باقی موارد را به فراست خوانندگان محترم وا میگذاریم. توصّلی بودن امر به معروف به معنای استفاده از عقل و منطق برای از بین بردن مفاسد است و این کار لوازمی دارد که بدون آنها نمیتوان از منطق و تدبیر سخن گفت. عقل میگوید اولین شرط هرگونه حرکتی برای ریشه کن کردن منکرات، شناخت صحیح و علمی ریشه و زمینههای مفاسد است. چگونه میتوان یک معضل را از بین برد اما به علت پیدایش و رشد آن توجه نکرد؟ به همین دلیل است که امروزه مبارزه واقعی و نتیجه بخش با بسیاری از منکرات، بدون تلاشهای علمی امکان پذیر نیست. به عنوان مثال خیلی فرق است بین کسی که استفاده از شبکههای اجتماعی را باعث شیوع مفسده میداند، و کسی که همان شبکهها را به عنوان زمینهای مناسب برای تمرین «عملِ جمعی هماهنگ» میداند که این ظرفیت را داراست که به مرور آستانه تحمّل کاربران را افزایش دهد و روحیه فرصت طلبی را در آنها درمان نماید و نهایتاً باعث افزایش سرمایههای اجتماعی گردد. این دو نوع داوری بسته به میزان اطلاعات اجتماعی شخص است که تا چه حد علمی و واقعی باشد.همین نگاه درباره بسیاری از مسائل دیگر نیز وجود دارد. مثلا ممکن است کسی گسترش اطلاعات از طریق رسانههای آزاد را یکی از مهمترین عوامل مبارزه با منکرات بداند، در حالی که فرد دیگری اصولا توجهی به این مساله نداشته باشد و یا حتی به گونه معکوس بیندیشد. خلاصه اینکه نگاه سطحی و غیر علمی به علوم و مسائل اجتماعی که به تعبیر استاد مطهری دشوارترین علوم هستند، با توصّلی بودن امر به معروف سازگاری ندارد.استاد مطهری بر این باور است که فهم رابطه مسائل اجتماعی با دین و دیانت، به مراتب دشوارتر از حل مسائل ریاضی و فیزیکی و پزشکی است و عجیب است مردمی که میدانند در علوم تخصصیای همچون فیزیک و ریاضیات همه کس حق اظهار نظر ندارد، اما درباره مسائلی همچون پذیرفتن یا رد کردن تمدن جدید هیچ توجهی به دشواری این کار ندارند.[بنگرید: یادداشتها: 13/398]
توجه به توصّلی بودن امر به معروف ما را ملزم میکند که روز به روز فضا را برای علوم و دانشهای بشری فراهم کنیم تا هم قواعد واقعی اجتماع را به ما نشان دهند و هم ما را یاری کنند تا آماری واقعی و شناختی دقیق و عمیق از مشکلات پیدا کنیم که در غیر این صورت امکان پیدا کردن راه حل برای آن مشکلات وجود نخواهد داشت. به تعبیر استاد مطهری «باید توجه داشت که بسیارى از منکرات حکم یک عقده و کلافه در هم پیچیده و گرهى را دارد که از جمع شدن رشتههاى مختلف پیدا شده، باید با سر انگشت عقل و تدبیر و شَوْر و تفکرِ اجتماعى، آن رشتهها را که علم النفسى و تاریخى و دینى و اعتیادى است از هم جدا کرد و باز کرد. علم و اطلاع یک نفر و دو نفر ممکن نیست که وافى باشد.»[همان: 10/263-264]
به نظر میرسد اهمیت تخصّص و کارِ علمی، هنوز در نظر ما متدینین جایگاه خود را پیدا نکرده است. ما گمان میکنیم دانستن احکام فقه و شریعت برای مبارزه با مفاسد و انحرافات کافی است، در حالی که این نگاه صحیح نیست. چه بسا افرادی که در امور دینی دارای بصیرت هستند اما در مسائل اجتماعی و دنیایی درک صحیحی ندارند. شهید بهشتی از یک سو تاکید میکند که بسیاری اوقات یک انسان دغل و حقّه باز سر یک فقیه بزرگ را کلاه میگذارد، و از سوی دیگر خاطرنشان مینماید که این مساله هیچ خدشهای به مقام فقاهت وارد نمیکند. درواقع چنین فقیهی آنقدرها اهل معاشرت و اطلاعات اجتماعی نبوده که با روحیات افراد و روشهایی که برای فریفتن بزرگان از آن بهره میبرند آشنا باشد.[بنگرید: ولایت، رهبری، روحانیت: 215-216] استاد مطهری نیز این نکته را یادآور شده است که ممکن است مغز یک انسان در مسائل ریاضی خوب کار کند اما در امور ادبی و یا طبیعی چنین نباشد. یا اینکه کسی در اشراق و الهام و عرفان قوی باشد اما در زمینهای دیگر نه. «مردم خیال میکنند که مثلا ریاضیدانان دنیا که نظرات ابتکاری دارند هیچ وقت در امور زندگی کلاه سرشان نمیرود، در صورتی که برعکس، اینها بیش از همه در مسائل جزئی از زن و بچه شان و از عطار و بقال سر کوچه گول میخورند.»[یادداشتها: 13/189]
به هر حال باید پذیرفت که بر خلاف «احکامِ» امر به معروف و نهی از منکر که توسط فقهای عظام مشخص و تبیین میشود، «روشهای» ایجاد معروف و از بین بردن منکر بر عهده متخصصان علوم اجتماعی و روانی و غیره است. ممکن است بسیاری از کسانی که آگاهیهای کافی از مسائل اجتماعی و علل اصلی انحرافات اخلاقی ندارند، امر به معروف را در امر و نهی لسانی خلاصه کنند، اما آنها که تلاش بیشتری در شناخت اجتماع داشتهاند بر این باورند که عقل اقتضا میکند کار امر به معروف و نهی از منکر از مسائل بنیادین و اصلی شروع شود و پس از آن به روبنا و ظواهر پرداخته شود. «در اصلاح بیماریهای اخلاقی و اجتماعی و انحرافات دینی، مردم ظاهری و قشری معمولا تنها به از بین بردن معلول قناعت میکنند ولی افراد عمیق متوجّه علت میشوند»[همان: 13/174]
البته این بدان معنا نیست که برای رسیدگی به مسائل فرعی باید منتظر حلّ و فصل تمام مسائل اصلی بود، بلکه بدین معناست که باید نیروی خود را بر مسائل کلان متمرکز نماییم، نه مطالب جزئی. ما حق نداریم به گونهای امر به معروف و نهی از منکر کنیم که به محض اینکه نام امر به معروف آورده میشود، مطالب جزئی -که در جای خود با اهمیت هستند- به ذهنها خطور کند. آری؛ بدون عنایت به مسائل اصلی و ریشه ای، هیچگاه نمیتوان ظواهر را اصلاح کرد و اگر هم فرضاً چنین اتفاقی بیفتد، ارزشی نخواهد داشت. به تعبیر شهید بهشتی «بالا بروید یا پایین بیایید، اصلا قرآن را بر سر جامعهای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعّمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهرهاش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است. آیا کسی در دنیا منتظر این میشود که ببیند این جامعه جامعه قرآنی است، یا انجیلی، یا توراتی، یا بودایی، یا...؟»[بایدها و نبایدها: 106-107]
دنیای انسانی دنیای واقعیات است و بر اساس آیات قرآنی یکی از سنّتهای تغییر ناپذیر الهی این است که مردم باید با شناخت قواعد طبیعی و واقعیات جامعه، خود و اجتماع خود را اصلاح کنند و بدون تلاشی این چنین، هرگز دستِ غیب به کمک آنها نخواهد آمد.[رعد: 11] ما مسلمانان اگرچه خوب درک کردهایم که برای مسلمان بودن باید تسلیم قواعد شریعت باشیم، اما متاسفانه این مطلب را درباره قوانین طبیعت به خوبی باور نکرده ایم، در حالی که «حقیقت اسلام همان تسلیم است، یعنی تسلیم به حق. تسلیم به حق عین تسلیم به قانون فطرت و طبیعت و شریعت است»[یادداشتها: 13/225] کسی که قوانین طبیعت و نیز قوانین حاکم بر اجتماع را باور نداشته باشد، در واقع به خداوند حکیم که آفریننده این قوانین است ایمان ندارد.[همان] «برای بشر دو ایمان لازم است: ایمان به عقل و ایمان به نبی»[همان: 14/177] «بشر باید به علم ایمان بیاورد. ما هنوز به علم و حساب و نظم و تاکتیک و نقشه و قانون علیت ایمان نیاورده ایم»[همان: 319]